اسرار دنیای زیر زمین

ساخت وبلاگ

نمیدونم چطور بگم ... ولی وقتی به این جور چیزا فکر میکنم یه جایی ته قلبم به لرزه میوفته ... یه چیزی که باعث میشه که به فکر واداشته شم ... خیالاتم منو وا میداره به یک جا نشستن ... 

 

فکرشو بکن توی دنیای,ی زندگی میکردیم که پر بود از اژدها ... پر بود از ویچ و ویزارد ... 

اخ دلم میخواست یه کولی بودم که همه ی زندگیشو در حال سفر بود و یه گوی جادویی داشت و با اون گوی میتونست به تمام دنیا اشراف داشته باشه .... و میتونست با کارت های جادوییش جهان رو زیر و  رو کنه .. کاش من یه کولی بودم ... اونوقت تمام ویزرد ها میومدن پیش من ... احتمالا من یه کولی میلیون ساله ی پیر بودم که با جادو خودش رو جوون نگه داشته بود ... و تمام ویزار ها عاشقم میشدن .... . عشق های تو خالی ... کاش من یه کولی بودم ... اونوقت میتونستم با خوندن کف دست های آدم ها تمام هستی اونها رو روبه چشم هاشون بیارم ... 

کاش پرورش دهنده ی اژدها بودم ... و تمام اژدها ها مسخر من بودند .... 

 

کاش من یک کولی بودم ... اونوقت در دنیای, زیر زمین دست به تغییر جهان میزدنم ... جهانی که پر است از پلیدی و دروغ ... 

کاش من یک کولی بودم 

اونوقت انگشتر از جنس استخوان کالس سین مهتر اژدهایان به دست میکردم و تهانو دختر کوچک من بود ... 

کاش من یک کولی بودم 

و انوقت دیگر چیزی برای ترسیدن وجود نداشت 

تجربه ی دردناک...
ما را در سایت تجربه ی دردناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-to-hastam بازدید : 102 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:15