درباره ی فروزان و راضیه

ساخت وبلاگ

فروزان با راضیه حرف میزنه زیاد، که آخرشم یه دعوای بزرگ راه میوفته راضیه ام گریه میکنه میره زیر پتو و فروزان عصبانی میشه و همه چیزو میزنه میشکونه.. راضیه و فروزان همو دوست دارن ولی راضیه حساس تر از اونیه که کنار فروزان دووم بیاره. میدونی فروزان تحقیرش میکنه 

مثلا یه روز راضیه به فروزان گفت: میدونستی من شبا که میخوام بخوابم قرص خواب میخورم تا محتویات معدم بیاد بیرون تا بعدش بتونم دوباره قرص خواب بخورم تا بتونم راحتترم بخوابم (آخه توی دنیای فروزان راضیه همه چیز اینجوریه) فروزان بهش گفت : چرا اینقدر بی مصرف و سیاهی ... چرا داری خودتو تباه میکنی؟؟ واقعا بدرد نمیخوری و راضیه گریه کرد باز رفت زیر پتو ... شاید زیر پتو گرم ترین و راحترین و تنها ترین جا باشه برای راضیه ... ولی فروزان میگه دنیای راضیه نباید اینقدر سیاه باشه ... راستم میگه ... فروزان شب تا صبح تلاش میکنه تا راضیه بخنده ولی راضیه نه تنها نمیخنده بلکه بیشتر تنها میشه ... کسیم نمیدونم چه مرگشه ... کسی نمیتونه بفهمه چه مرگشه ... فروزان هروز عصبی تر میشه و هروز بیشتر سر همه داد میزنه ... آخه فروزانم دلش برای راضیه تنگ شده ... دلش میخواست میتونست برگرده تو بغل راضیه و شبا تا صبح آرومش کنه ولی نه هیچ کدوم همیدگرو نمیفهمیدن تا همین اواخر که دیدمشون ... داشتن آروم باهم حرف میزدن و بعد همدیگرو بغل کردن ... همدیگرو بخشیدن ... فروزان گفت دیگه بخاطر کارای کوچیک راضیه راضیه تحقیر نمیکنه و راضیه قول داد شاد باشه ... هنوز نمیدونم آخرش چیشد ولی میدونم داره اتفاقای خوبی برای این دو نفر میوفته ... شاید راضیه بره و مستقل شه ... شاید فروزان و راضیه هردو بخوان توی همدیگه حل بشن ... کی میدونه چی بر سر هویت ها میاد؟ مسئله همینه

تجربه ی دردناک...
ما را در سایت تجربه ی دردناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man-to-hastam بازدید : 155 تاريخ : يکشنبه 9 تير 1398 ساعت: 20:30