منو میبوسیدی و در آغوش میگرفتی ... کنارم راه میرفتی ..... لبخند میزدی ..... بهت خواهش کردم الماست کردم منو به خودت وابسته نکنی ..... گفتی از حالا به بعد ما مال همیم ترسیدم ..... ازت دور شدم ....... تو دور شدی .... محو شدی ....... برف شروع به باریدن کرد ....... دستامو گرفتی ..... من تقلا کردم ..... تو مردی تو مردی تو مردی ........
تجربه ی دردناک...برچسب : نویسنده : man-to-hastam بازدید : 153